معنی باخمیرپوشاندن، خمیردرست کردن خردکردن، داغان کردن، پی درپی زدن، خراب کردن خمیر(دراشپزی)، خمیدگی، خمیدگی پیداکردن, معنی باخمیرپوشاندن، خمیردرست کردن خردکردن، داغان کردن، پی درپی زدن، خراب کردن خمیر(دراشپزی)، خمیدگی، خمیدگی پیداکردن, معنی fاokdc/maاjbj، okdcbcsت lcbj ocblcbj، bاyاj lcbj، /d bc/d xbj، ocاf lcbj okdc(bcاa/xd)، okdb;d، okdb;d /dbاlcbj, معنی اصطلاح باخمیرپوشاندن، خمیردرست کردن خردکردن، داغان کردن، پی درپی زدن، خراب کردن خمیر(دراشپزی)، خمیدگی، خمیدگی پیداکردن, معادل باخمیرپوشاندن، خمیردرست کردن خردکردن، داغان کردن، پی درپی زدن، خراب کردن خمیر(دراشپزی)، خمیدگی، خمیدگی پیداکردن, باخمیرپوشاندن، خمیردرست کردن خردکردن، داغان کردن، پی درپی زدن، خراب کردن خمیر(دراشپزی)، خمیدگی، خمیدگی پیداکردن چی میشه؟, باخمیرپوشاندن، خمیردرست کردن خردکردن، داغان کردن، پی درپی زدن، خراب کردن خمیر(دراشپزی)، خمیدگی، خمیدگی پیداکردن یعنی چی؟, باخمیرپوشاندن، خمیردرست کردن خردکردن، داغان کردن، پی درپی زدن، خراب کردن خمیر(دراشپزی)، خمیدگی، خمیدگی پیداکردن synonym, باخمیرپوشاندن، خمیردرست کردن خردکردن، داغان کردن، پی درپی زدن، خراب کردن خمیر(دراشپزی)، خمیدگی، خمیدگی پیداکردن definition,